حرکت اهلبیت(ع) در هدایت و راهنمایی بشر از آدم تا خاتم مبین نظمی الهی است که تا امروز و در زمان غیبت امام زمان(عج) ادامه دارد. دکتر اسماعیل شفیعی سروستانی، پژوهشگر و مهدویت پژوه، ضمن تشبیه این سلسله به حلقههای زنجیر، سلسله انبیا و اوصیا الهی را به مثابه مجموعه ایستگاههایی در جاده بلند تاریخ تعبیر میکند که برای رسیدن انسان به مقصد مطلوب قرار داده شدهاند؛ حلقههایی که یکی بدون دیگری فاقد معنی و مفهوم است و در همین مسیر قیام امام حسین(ع) هم حلقهای مهم از آن حلقههای متصل به هم است که به حلقه و ایستگاه غایی که ظهور امام عصر(عج) است رسیده است.
میدانیم که قیام امام حسین(ع) برای تبیین و زنده نگه داشتن اسلام ناب محمدی است؛ همان طور که قیام امام زمان(عج) هم با همین هدف محقق خواهد شد. چه ارتباطات قابل توجهی بین عاشورای امام حسین(ع) و حرکت و ظهور امام زمان(عج) وجود دارد؟
برای جواب دادن به این پرسش باید ابتدا در نظر بگیریم که ما چه شناختی از موضوع حکمت خلقت داریم. اگر خلقت را حکمتی متعالی از سوی خالق هستی بشناسیم، سلسله انبیاء و اوصیاء را دارای ارتباط تنگاتنگ و غیر قابل انکار خواهیم دانست. اما اگر نخواهیم حکمتی فرض کنیم و همه چیز را گرفتار و دربند سلسلهای از حوادث بدانیم، بین انبیاء و اوصیاء و خلقت آدم و عالم نیز ارتباطی نمیبینیم یا گرفتار سر در گمی برای یافتن این ارتباط خواهیم شد.
این در حالی است که در هستی شناسی دینی و ولایی، برای خلقت عالم و آدم حکمت ویژهای بیان شده است. به عبارتی همچنان که هدفی برای خلقت آدم و عالم مفروض است، مقصدی هم برای آن مفروض است و انسان به عنوان مسافری در این مسیر که از مبداء حرکت میکند و میخواهد به مقصد برود، ضرورتاً ارتباط معناداری بین این دو نقطه میبیند.
همان طور که ضرورتاً خالق هستی از مبدا تا مقصد برای انسان، معبر و جادهای را طراحی مقرر و مقدر کرده که این مبدا تنها از این مسیر به آن مقصد متصل میشود و لاغیر. نه اینکه انسان بر حسب حوادث و حرکت مبتنی بر سعی به سمت مقصد مفروض برود. درواقع محال است خداوند که حکیمانه مبدا و مقصدی را ایجاد کرده، معبری را برای گذار از این مبدا و رسیدن به آن مقصد طراحی نکرده باشد. ضمن اینکه محال است این سیر و سفر در تاریکی انجام شود.
پس این سفر الزاماً باید در روشنایی اتفاق بیفتد. چه دلایل دیگری برای روشن بودن مسیر حرکت انسان در دنیا وجود دارد؟
چون در روشنایی است که امکان رسیدن به مقصد و اطمینان در طی راه به وجود میآید، نه در جهل و تاریکی. درواقع این راه باید آشکار و معلوم باشد تا از این مسیر هم علم و حکمت خدا معلوم شود، هم رأفت و شفقت و بندهنوازی و رحمت خدا آشکار باشد و هم حجت بر انسان تمام شود تا مسئولیت قبول کند و فردای قیامت بتواند جوابگوی آن مسئولیتی باشد که در طول زندگی بر دوش او بوده.
به همین دلیل است که باید از سلسله انبیاء و اوصیای خداوند بر روی زمین به عنوان معبر و صراطی یاد کرد که این مبدا را به آن مقصد متصل میکند؟
بله، این سلسله هادی و رهنما است و ما به همین دلیل در تعریف و توصیف این حجج الهی از آنها به عنوان «سبیل الله» و «صراط الله» یاد میکنیم. این صراط همان معبری است که از آن نام بردم و مبدا را به آن مقصدی میرساند که حکیمانه و با علم ایجاد شده و منشأ آن هم رحمت خداوند متعال بر آفریدههایش است.
بر این اساس اگر بخواهیم سلسله انبیاء و اوصیاء را به عنوان سبیل و صراط متصلکننده این مبدا و مقصد بشناسیم، نمیتوانیم ارتباط معناداری میان این سلسله متصور نباشیم. یعنی این جاده نمیتواند منفصل و بریده بریده باشد. بلکه سلسلهای به هم وصل و زنجیروار است.
پس اگر ابتدای این سلسله و حلقه اول در مبدا و حلقه آخر در مقصد قرار گرفته باشد، باید ضرورتاً به هم متصل باشند. عدم درک و فهم ما از این اتصال استحکام و قوام به معنی عدم استواری آن نیست. ما آن را نمیفهمیم. چنانچه خداوند در آیات قرآن و ائمه معصومین(ع) هم در روایاتشان متذکر این راه، ضرورت راه، وجوب طی طریق این مسیر و استحکام و قوام آن شدهاند.
با این فرض امکان ندارد میان حرکت اولیه حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی، حضرت نبی اکرم و اهل بیت ایشان علیهم السلام ارتباطی وجود نداشته باشد. این اول به آن آخر وصل میشود و این ظاهر به یک باطن میرسد. همه معنی و مفهوم دین در همین زنجیره است.
بنابراین در این جاده طولانی برای رسیدن به کمال انسانی، ایستگاههای فراوانی قرار داده شده که در هر ایستگاه، یکی از انبیاء و اوصیاء مستقر شده و در ادامه هم تعریف میشوند. هر کدامشان هم مأموریت مخصوص خودشان را انجام میدهند.
همچنین کمال انسان هم در درک حقایق، درک حکمت خلقت، درک مأموریت انسان و توانایی انجام تکلیف و مأموریت ظهور پیدا میکند. به همین علت مقدر شده که انبیاء و اوصیاء مرتبه به مرتبه و ایستگاه به ایستگاه مستقر شوند و هر کدام مأموریت خاص خودشان را انجام دهند.
درواقع در طی این مأموریت است که سالک و این انسانهای رونده به مراتب عالی کمالی، به ایستگاههای بعدی میرسند تا روزی که بتوانند در مقصد عالی و غایی خود همه کمالات و حکمت خلق هستی را مشاهده کنند. چنانچه در آیات و روایات میخوانید که «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین» این اراده خداوند، ارادهای است که در بدو خلقت عالم و آدم ظهور یافته، نه اینکه اراده خداوند در زمان بعثت رسول خدا(ص) بر این قرار گرفته باشد.
اراده خداوند بر این قرار داشته و همچنان بر آن است که مستضعفان را به دو مقصد و منظور مهم برساند. یعنی مرحلهای که هم وارث و هم حاکم زمین شوند. یعنی ملک خداوند که در تصرف دیگران قرار گرفته و غصب شده به اینها برگردد.
با این تعبیر، در این مسیر طولانی رسیدن به کمال برای انسان، به تعبیر شما یکی از ایستگاهها، مقام و قیام امام حسین(ع) است. جایگاه و منزلت این مرتبه در سلوک انسانی چیست که در نهایت ما را به قیام امام زمان(عج) متصل کند؟
با این مقدمه نگاه میکنیم به قیام حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) که یکی از ایستگاههای این راه بلند و طولانی است. ایستگاه بعدی به عهد و عصر ولایت علیبن الحسین(ع) میرسد که در همین جاده، مأموریتی را تا زمان امام محمد باقر(ع) به اجرا درمیآورند و این سلسله تا زمان امام زمان(عج) که حلقه آخرین این سلسله بلند است، ادامه پیدا میکند.
بنابراین قیام امام حسین(ع) زمینهساز و فراهمکننده شرایط لازم و به کمال رساننده انسان است. همچنین دستگیری انسانها در این مسیر صورت میگیرد تا به ایستگاه بعدی که ظهور کبرای امام عصر(عج) است، برسد.
نظر شما